از دید آقای "ر" آینده چیزی به جز حال برای گذشته نیست واین درست همان نکته ای 

 است که آینده را در نگاه آقای "ر" پوچ و بی ارزش می نمایاند.

آقای  "ر" مثل من به "کوندرا" علاقه دارد و به همین خاطردربیش ترمواقع تند گام  

برمی دارد تا فراموش کند.

آقای "ر" گاهی به آهستگی راه می رود تا دورانی را که هنوزآقای "ر" نشده بود به یاد  

بیاورد، یعنی دوران طلایی آقای "ب" بودن را.

برای آقای "ب" زندگی، چیزی شبیه یک پیژامه به نظر می رسید که حتا خیس کردن آن  

هم اتفاق ناگواری به حساب نمی آمد!

راحت وساده، ساده وراحت.  

 

آقای "ر"  باردیگر، پکی عمیق ازسر دلتنگی به سیگارش زد و به چشم انداز  

رو به رو نگریست.

حس بسیارغریبی درآقای "ر" انگیخته شده بود و آقای "ر" از انگیزنده ی آن به  

درستی آگاهی نداشت، با خود فکر می کرد شاید این همان دوره ای از زندگی است  

که پیش ترآن را پیش بینی کرده و برای آن نام زایش را برگزیده بود.

پس ازاین همه سال زنده بودن، آقای "ر" به ناپایداری همه چیزعادت کرده بود و  

درست به همین خاطر گاهی نگرانی از نزدیک  به آقای "ر" چشمک می زد.

آقای "ر" از شرایط موجود رنج نمی برد! 

درسته که آقای "ر" با واقعیت زندگی نمی کنه، اما واقعیت رو بیش تر از هر کسی  

که تصورش رو بشه کرد می فهمه. آقای "ر" زندگی راحتی داره وبراش هم فرقی   

نمی کنه که تند تند راه بره یا به آهستگی قدم بزنه، به یاد بیاره یا فراموش کنه و همه ی  

این ها به این خاطره که بیگ بنگ زندگی آقای "ر" در سال های پیشا نوجوانی به وقوع  

پیوسته. در برابر فهم آقای "ر" حس می کنم عقل هنوز باکره ام به بار ننشسته و هیچ  

امیدی  هم به شکوفا شدنش نمی شه بست! 

شانزدهمین روز از هر ماه روز بسیارعجیبیه، آقای "ر" این رو از مدت ها پیش  

می دونست. هر پایانی در این روز ممکنه.

 

وای که چه قدر دیرم شده !!!

بازم خواب موندم !

ساعت چرا زنگ نزد ؟

حالا نمی دونم از کجا باید شروع کنم ؟

اوه اوه نون هم باید بخرم !

ای کاش می تونستم یه کم دیگه بخوابم

.............

 

ای وای گل ها رو هم که یادم رفت آب بدم !

پس فعلا خداحافظ ، من رفتم .  

 

شعر!!!

 

چندی پیش مجموعه ی شعری تحت عنوان "عکس های
منتشرنشده" اثر "محمدآزرم" به دستم رسید. چون کتاب
عنوان شعر را به یدک می کشید لاجرم چند بارآن را در
حال و هوا وفضاهای متفاوت خواندم ، اما دریغ از ذره ای
احساس که توسط این اشعار برانگیخته شود ! از پیش نیز
آشنایی ذهنی با "شعرمتفاوط" داشتم اما نه به طور جدی ،
کم کم داشتم از خودم نا امید می شدم که به بر حسب
تصادف به دو مقاله ی منتشر شده در روزنامه ی "شرق"
تحت عناوین "شعر متفاوط بیانیه ندارد" و "پیش به سوی
رادیکالیته ی شعر نیما " بار دیگر نوشته ی محمدآزرم
برخوردم. هر کدام را چند بار با کنجکاوی هر چه تمام تر
خواندم ، ولی گویی هر چه بیش تر می خواندم کمتر
می فهمیدم ! اگر مطالب یاد شده در یکی از روزنامه های
رسمی کشور چاپ نشده بود ، بدون شک فکر می کردم
که مشغول خواندن ترجمه ی یک متن سنگین فلسفی هستم
که مثلا توسط یک دانشجوی سال اول مترجمی زبان به فارسی
 برگردانده شده و هنوز فرصت ویراستاری آن را نیز به دست
 نیاورده است !

مطمئن شدم که یک جای کار می لنگد ! یا من و تمام کسانی
که چون من فکر می کنند تا به امروز در تعریف مقوله ی "شعر"
و "شاعری" ویا مفهوم کلی تری هم چون "هنر" در خطا بوده ایم
و خود غلط بوده آن چه تا کنون انگاشته ایم و یا دنیای جدیدی
که آقایان شاعر متفاوط ! به وسیله ی ایجاد فضاهای جدید زبانی
- البته به گفته ی خودشان - ترسیم کرده اند ، چنان ناموفق بوده
که این گونه واژگان وجملات فارسی در نزد خواننده ی فارسی
زبان نا مانوس و بیگانه جلوه می نمایند !

به هر روی بد ندیدم پیش از آن که وارد مباحث کلی تری در
این زمینه ، یعنی تعریف شعر شوم با آوردن یک نمونه از شعرهای
مجموعه ی یاد شده ، نظر دوستان را نیزدر این مورد جویا شوم و
اگر فرصتی بود در مجال بعدی مبسوط تر به آن بپردازم .

قطعه ای که در پشت جلد نیز نقش بسته است :

بگرد

شایدهم بین عکس ها این عکس باشد

آفتابگردان آفتاب را گرداند.  

  

خداحافظ یورو 2004

 

اشک های آنتونیو کاسانو پس از به ثمر رساندن گل دوم ایتالیا
در برابر بلغارستان که در نهایت با تساوی مشکوک سوئد و
دانمارک به حذف ناباورانه ی ایتالیا از جام ملت های اروپا منتهی
 شد ، بیش از آن که برای بازیکنان و مردم ایتالیا دردناک باشد ،
برای فوتبال دوستان وتماشاگران پروپا قرص فوتبال در سراسر
دنیا دردآور بود !

مشکلات فوتبال ایتالیا زیاد بی شباهت به مشکلات فوتبال خودمون
که باند بازی و مافیا در اون حرف اول را می زنه نیست !  به نظر
من یکی از معضلات اصلی هم شاید این باشد که بازی کردن در 
سری آ باشگاه های ایتالیا و تلاشی نفس گیر و پر هیجان برای
تصاحب جام در طول یک فصل پر تنش همه ی انرژی بازیکنان
درگیر با آن را تخلیه می کند و همین مساله دیگر توان و انگیزه و
رغبتی برای بازیکنان تیم ملی ایتالیا باقی نمی گذارد تا بتوانند در
چنین میادینی تمام هنر و مهارت های ذاتی خویش را به نمایش
 بگذارند . اما مساله به همین جا هم ختم نمی شود و مشکل را در
جای دیگری باید جستجو کرد .

انگار با آغاز قرن جدید ، فوتبال هم از تحولات و پیامدهای پر شتاب
 آن بی نصیب نمانده و دیگر از آن جذابیت و شور و هیجان گذشته ،
خبری نیست . (جام های جهانی 86 و 90 و یا جام ملت های 88 را
 به خاطر بیاورید ) وقتی کره و ترکیه برگزارکننده ی بازی رده بندی
جام جهانی باشند و یا فینال جام قهرمانان اروپا را دو تیم نه چندان
صاحب نام و عنوان موناکو و پورتو برگزار کنند ، خب زیاد دور از ذهن
 نیست و باید هم انتظار داشت که مثلا ایتالیا و اسپانیا و آلمان ( البته
تا امروز ) در مرحله ی مقدماتی حذف شوند و تیم هایی هم چون
یونان و سوئد و... پا به مراحل بالاتر بگذارند !  منکر زحماتی که
تیم های گمنام برای رسیدن به جایگاهی بهتر و شایسته تر با یک
برنامه ریزی اصولی و منظم می کشند نیستم ولی دست کم برای
من جام ملت های اروپا بدون ایتالیا و یا جام جهانی بدون برزیل اصلا
 جذابیتی ندارد و درست مثل منچستر بدون اریک کانتولا و یا یوونتوس
 بدون روبرتو باجو می مونه !  

خدایا !

         چگونه زیستن را به ما بیاموز ،

         چگونه مردن را خود خواهیم آموخت ...

                                                      

                                                " دکترعلی شریعتی "