یلدا

1. چه قدر این آیین های ایرانیان و آداب و رسوم قدیمی ایشان زیباست . در جایی خوانده بودم که در عهد باستان و در نزد قوم ایرانی واژه ی“غم” تعریف نشده بوده و این مدعا نیز از آیین ها و رسوم کهنی که به ندرت برخی از آن ها باقی است ، به خوبی هویداست. یکی از همین آیین ها، آداب شب یلدا ست ،که افراد خانواده ، همگی به“ اتفاق یکدیگر” دورهم جمع می شدند و بلند ترین شب سال (درآغاز فصل سرد) را با “ گفت وگو” و شعر خوانی ، به صبح می رساندند و این گونه می آموختند که بلندترین شب سال هم ، پابرجا نیست و رفتی است . یا به عبارت دیگر : هر چه تاریکی شب ، بیش تر می شود ، به سحر نزدیک تر می شویم !
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش                                      صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود 2. دیگر مناسبت پیش رو ،“ دی گان ” می باشد،که برابر با اول دی ماه است و در نام گذاری ایرانیان ،“ خور روز” یعنی روز“برابری انسان ها”، نامیده می شود. پس این روز را - اگر چه، چنین چیزی وجود ندارد و تنها آرزویی دیرین ، به جا مانده از نیاکانمان است - به همه ی ایرانیان شاد باش می گوییم .

صدام، که دست گیر می کرد همه عمر

شکر خدا که بلاخره صدام حسین یزید کافر! هم دستیگر شد و هم چون پایان بیش تر فیلم ها و کتاب های داستان آدم بده به دام افتاد و کلاغه هم لابد این بار به خونه ش می رسه ! و باقی قضایا . از واکنش های اولیه که همه گی از یک نوع اتفاق نظر و اجماع کلی در برخورد با این خبرواستقبال وسیع چه درسطح افکارعمومی و چه درسطح سران ملل ، برخوردار بود بگذریم ، فکرمی کنم برخورد بیشتر مردم ایران ، در برابر این خبر و دیدن شادی مردم عراق از صدا و سیما (که در هنگامه ی جنگ امریکا وعراق چنان از مقاومت حزب بعث با شور و هیجان حمایت می کرد ،که هر کس نمی دانست فکر می کرد ، اخبار صدا و سیمای ایران زیر نظر مستقیم سعید الصحاف تنظیم وپخش می شود! ) تا حد زیادی مشابه بود و همگی رویای دیدن چنین روز و صحنه ای را در ایران در سر مرور می کردند و از واکنش های احتمالی خود در آن روز با هم سخن می گفتند . غافل از این که مردم عراق و افغانستان اگر در خوش بینانه ترین حالت روی رفاه و آزادی را نیز ،چند صباحی بچشند ، دیری نخواهدپایید که بار دیگر روز از نو و روزی از نو خواهد شد! و این سنت لا یتغییر الهی است که هیچ اصلاح و تغییری صورت نمی پذیرد مگر آن که مردم آن جامعه نفر به نفر اصلاح شوند. ما که ادعای پیش تازی درآزادی خواهی وعدالت طلبی، دست کم در خاورمیانه را داریم و به سابقه ی بیش از صد ساله ی خویش در این وادی می نازیم وتازه مدعی هستیم که در همه ی موارد بدون دخالت بیگانگان چنین دستاوردهایی را به دست آورده ایم ، که - البته حرف درستی هم هست – ( در اثر پی گیر نبودن و رها کردن همه ی موارد قبلی ) امروز این جاییم که می بینید . دیگر چه رسد به کسانی که تازه آن هم به کمک دیگران می خواهند اصول اولیه را بیا موزند و تاتی تاتی کنند! مگر این که به سبب معجزه ای که دست کم من از آن بی اطلاعم درتک تک افراد و نفوسشان، انقلابی فرهنگی رخ داده باشد ! که الله اعلم. به هر حال آرزوی قلبی من این است که شاهد چنین روزی در ایران نباشیم و به گونه ای رفتار کنیم که هیچ کس را یارای استبداد و دیکتاتورورزی نباشد و به مثابه ی مردم عراق در رفتن و یا دستگیری ایشان چنین شادمان نباشیم. شاید جالب ترین اظهار نظر در این زمینه را پس از به دام افتادن صدام ،جورج بوش داشت که گفته بود : دستگیری صدام به معنای پایان خشونت ها در عراق نیست .!

شبی با شهرام ناظری

راستش اول قصد داشتم قصه ی“ خروسه و راه رفتن مثل کبک” را یاد آوری کنم و بعد هم نقبی بزنم به حال و روز مسایل هنری جامعه ی خودمان و به ویژه موسیقی سنتی و سپس بگویم حالا حکایت ماست که ‍‍به همین روز افتاده ایم و الا آخر … که یک دفعه یادم آمد بهانه ی این نوشته کنسرت اخیر شهرام ناظری است و با خودم گفتم شرط مروت و جوانمردی نیست که در مورد ایشان هم چنین تمثیلی را به کاربریم و این همه زحمتی که ایشان سال ها برای موسیقی اصیل و متعالی این مرز و بوم کشیده اند را نادیده انگاریم، و در اصل جز این که خویشتن را قدر ناشناس معرفی کنیم و به مقام هنری ایشان هم جسارتی کرده باشیم هنر دیگری به خرج نداده ایم . اما از سوی دیگر هم نتوانستم پس از دیدن کنسرت اخیر ایشان در تالار بزرگ تهران ، خودم را نگه دارم و لب به گلایه نگشایم . یکم این که پس از مدت ها انتظار، برای علاقه مندان موسیقی ایرانی که البته از نعمت بهره مندی از آوای پهلوان موسیقی ایرانی - به تعبیر مشکاتیان – آن هم به واسطه ی پاره ای ملاحظات و مسایل و مشکلات که همه می دانید - پرداختن به آن هم در این مقال نمی گنجد - محرومند ، خبر برگزاری یک کنسرت توسط شهرام ناظری در نوع خود غنیمتی است و خوب با وجود بهای زیاد بلیت و تحمل سختی های دیگر باز ارزش دارد و نیز شاهد استقبال خوبی هم از آن هستیم . اما آن چه موجب دل زدگی و ناراحتی من شد که نمی دانم چند نفر دیگر هم این گونه فکر می کنند ، یکی تکراری بودن برنامه و قطعات اجرایی بود، که اگر اشتباه نکنم همه در کنسرت سال 80 کاخ سعدآباد اجرا شده بود و خوب، شاید بهتر بود به این نکته دست کم در تبلیغات یا هنگام تهیه ی بلیت اشاره می شد تا تکلیف امثال بنده روشن می شد ! انتقاد دیگرم هم به محتوای برنامه بر می گردد ، یعنی نکته ای که چند سالی است درآثار متاخر ایشان متاسفانه بیشتر شاهدیم و آن هم چیزی نیست جز فاصله گرفتن از شهرام ناظری دهه ی 60 و اوایل انقلاب و خالق آثاری هم چون : “چاووش” ها با همکاری استاد لطفی ،“ گل صد برگ” ، “صدای سخن عشق” ، “یادگار دوست” و“ شورانگیز” و دیگر آثاری از این دست که همگی محصول نشست و برخاست و قرابت با نام آوران و بزرگان موسیقی این دیار است . فکر می کنم سم مهلکی که بیشتر هنرمندان را تهدید می کند و با کوچک ترین لغزشی می تواند آثار جبران ناپذیری به بار بیا ورد همین مساله ی نوآوری و دغدغه ی مخاطب نو کسب کردن و گشودن پنجره های تازه باشد ، البته این بدان معنا نیست که از این مسایل باید غافل شد و سر به لاک خویش فرو برد ، ولی خوب نباید به گونه ای هم باشد که در مثل در یک کنسرت موسیقی سنتی دیگر آواز جایگاهی نداشته باشد و یا اگر هم باشد خیلی کم رنگ و کم اثر باشد و یا رعایت نکردن خیلی مسایل فنی دیگری که حتا به گوش فرد ی عادی و نا متخصصی مثل بنده هم، نا مانوس باشد و متوجه آن اشتباهات شود، چه رسد به اهالی فن که حتما در سالن حضور داشته اند. از نقایص نور پردازی و طراحی صحنه هم که دیگر گفتنی زیاد است و از حوصله، خارج . و در آخر این که با همه ی این تفاسیر شهرام ناظری از مفا خر موسیقی این دیار هست و هم چنان متعهد و مردمی ، چنان که در مصاحبه ی اخیرش با یاس نو انتقادات زیادی به بنگاه بانگ و رنگ لاریجانی کرده بود!

رای می دهم پس هستم

 

برخی مطالب چنان واضح وآشکارند که گاهی پرداختن به آن ها امری بیهوده و غیرقابل توجه نمود می کند ویا از فرط تکراردرهمان ابتدا برچسب " تکرار مکررات" را می خورند و از نظرها دور می افتند،  یادداشت زیرنیزازاین دست  می باشد وازاین قاعده مستثنا نیست، اما شاید بتوان کوچک ترین فایده آن را ثبت در تاریخ دانست!

هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در پیش است و اینجانب قصد شرکت در آن را دارم و به دیگران هم همین کار را توصیه می کنم.

اما این که چرا چنین قاطع و زود هنگام آن هم نسبت به مساله ای چنین مبهم – یعنی تصمیم بر انجام عملی سیاسی درکشوری هم چون ایران با آن همه پیچیدگی های منحصر به فردش – آن هم در شرایطی که حتا خوشبین ترین ناظران و تحلیل گران امور سیاسی و نیز بیشتر نیروهای اصلاح طلب خود امید چندانی به پیروزی  در انتخابات و حضور گسترده مردم در پای صندوق های رای ندارند.

همان گونه که می دانیم در عرف امور سیاسی ، انتخابات هنگامی معنا پیدا می کند که قید آزادانه را نه فقط در شعار بلکه در عمل همراه خود به یدک بکشد، یا به عبارتی همه ی شهروندان یک جامعه بر طبق موازین قانونی بتوانند با اختیار، انتخاب کنند ویا انتخاب شوند ، وگرنه چه کسی که نداند، صرف برگزاری انتخابات – چنان چه سال ها آن را تجربه کرده ایم ویا در مثل در کشورهای همسایه خودمان نیز شاهد بوده ایم – متضمن وجود دموکراسی و ضامن حفظ جمهوریت یک نظام سیاسی نیست وبه غیر از یک ژست دموکراتیک درعرصه ی بین الملل کارکرد دیگری ندارد.

دریک شرایط ایده آل ، منطق حکم می کند که در صورت نقض حقوق شهروندان ویا صلب آزادی ایشان درانتخابات ، که راه های گوناگونی دارد و تشخیص آن نیز کار دشواری نیست به تحریم انتخابات دست زنیم ویا اعتراض خویش را از سایر روش های متداول وراه های دیگرهم چون ریختن برگه های سفید به صندوق هااعلام کنیم.

اما نباید یک نکته را پیش ازاتخاذ چنین تصمیمی از نظر دور داشت وآن این که امرانتخابات فی النفسه هدف غایی ونهایی یک جنبش ، ( همانند جنبش اصلاحی مردم ایران)  نیست که در راه تحقق بخشیدن به آن، شیوه ها و روش ها از اهمیت ویژه ای بر خوردار باشند، بلکه انتخابات خود یک روش و طریق برای رسیدن به اهداف متعالی تر و بلند مدت تر می باشد. که در صورت پذیرش چنین دیدگاهی باید بپذیریم که نتایج و پیامدهای آن بسیار حیاتی تروتعیین کننده  می باشد. به دیگر روی نوع رفتار وعملی که در برخورد با چنین پدیده هایی در پیش می گیریم ، نتایجی را مترتب خواهد کرد  که در گام های بعدی بسیار موثر ودر حقیقت در صورت برخوردی مناسب راهگشای سایر حرکت های آتی  خواهد بود.

حال با همه ی این اوصاف ماییم و انتخاباتی پیش رو که این بار به واقع حساس تر از گذشته و سرنوشت سازخواهد بود، با همه ی مشکلات و موانع پیش روی آن. به نظر می رسد که دیگر برای همه ی فعالین و حتا همه ی کسانی که دراین چند ساله ازدوردستی برآتش داشته اند عادی شده باشد که هرگاه ازموانع، سخن به میان می رود ، ذهن ها بی درنگ به سوی شورای نگهبان و قوه ی قضاییه معطوف شود که هر دوبا یک انگیزه و بنا به مقتضییات زمانی و به طور تناوبی وارد عمل شده  وضربه ای را بر پیکر ظریف و حساس ! جنبش اصلاحی وارد می کنند.

از قوه ی قضاییه وتحلیل عملکرد آن ونیز سایر بلایای طبیعی و ماورالطبیعی ! که بگذریم، شورای نگهبان در مواجهه با انتخابات  در روی کاغذ از دو حربه بیشتر نمی تواند بهره ببرد: یکم رد صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب و دوم در صورت لزوم ابطال صندوق ها.    

درمورد  رد صلاحیت ها چنان که بیشتر صاحب نظران و آگاهان مسایل سیاسی این روزها به درستی گمانه زنی می کنند به احتمال زیاد به شکل گسترده وغیرقابل پیش بینی نخواهد بود ، البته علل و دلایل آن و درکل تحلیل رفتاری جناح محافظه کار و ضد اصلاحات خود فرصتی جداگانه می طلبد که ازحوصله ی این گفتارخارج است . اما هر چه هست تجربه ی انتخابات شوراها به ویژه در شهرتهران و نیزفشارهای خارجی که هر روز بیش از پیش می شود ، در اتخاذ چنین تصمیمی از سوی ایشان نمی تواند دوراز ذهن و نا درست با شد. کارامد ترین روش مقابله با ابطال آرا نیز می تواند هجوم همه جانبه ی مردم به پای صندوق ها باشد که در صورت وقوع چنین حالتی با ابطال حتا چندین صندوق رای در حقیقت آب در هاوان خواهند کوبید و ره به جایی نخواهند برد.

حال بررسی رفتاری که از جانب ما سر خواهد زد.( البته متناسب با جایگاهی که در آن قرار داریم.)

فکرمی کنم اگر ازمنظرو جایگاه احزاب اصلاح طلب و هم چنین نیروهای فعال و سهیم در قدرت ، بحث تحریم انتخابات و کناره گیری از قدرت را پیش بکشیم – البته فقط به منظور اتمام حجت وایجاد نوعی جنگ روانی و اعمال فشار بررقیب تمامیت خواه و نه دعوت رسمی ازمردم برای انجام چنین کاری – اتخاذ آن چندان دارای اشکال نباشد. ولی از منظر ودید یک شهروند چه طور؟

از دوحالت خارج نیست یا اززمره ی افرادی هستیم که ازهمان ابتدا آمفوترو بی تفاوت بوده ایم که هیچ ، یا از کسانی که اگر چه نه فعالانه ولی به هر حال پی گیر قضایا ونسبت به مسایل حساس بوده ایم و دل درگروآبادی میهن داریم و خود ازپدید آورندگان جنبش اصلاحی بوده ایم ، که دراین صورت یا هم چنان درصحنه ایم وسخت کوشانه مطالبات خویش را طلب می کنیم که هیچ ویا دیگر توان مقاومت و صبر و حوصله برای ادامه ی راه را نداریم که دراین حالت تنها باید تاسف خورد وبه نادانی چنین کسانی که بدون آگاهی ازکاری بزرگ دست به اقدامی می زنند صحه گذارد.

واقعیت این است که ما در کشوری زندگی و فعالیت می کنیم که با ایده ال های یک جامعه ی مطلوب فاصله های زیادی دارد، در صورت بروز مشکلاتی ازاین دست در یک شرایط بهتر یکی از مناسب ترین و کم هزینه ترین راه های مقابله شاید تحریم انتخابات بود ، اما نباید فراموش کرد که ما در چه فضایی تنفس می کنیم ، در فضایی که رقیب و یا مخاطبین ما در امر انتخابات ارزشی از منظرانسانی هم برای مخالفین خود قایل نیستند دیگر چه رسد که صدای اعتراض ایشان را بشنوند و کمی به خود آیند ، که دراصل وازابتدا چنین روزی را به انتظار نشسته بودند.

بنا براین ما باید رای دهیم ، با علم به این که می دانیم برگزاری انتخاباتی غیردمکراتیک و فرمایشی -  که حتا مسوولان ناظر بر سلامت آن خود از ناقضان اصلی حقوق شهروندی ما هستند – یعنی توهینی آشکار به شعور یک ملت و هم چنین می دانیم که در صورت پیروزی اصلاح طلبان و مردم بازهم مشکلاتی دیگرخواهیم داشت ، که همیشه حرکت های اصلاحی مستلزم صرف زمان وهزینه های زیادی است.

بزرگ ترین مشکل استبداد همواره آگاهی مردمان بوده است . به واقع این حرف درستی است که " مخالفان اصلاحات و حاکمیت ملت از حضورمردم و صندوق های رای هراس دارند." ودراین چند ساله بارها تکرارشد اما به درستی درک نشد. چرا که به راحتی ازهم اکنون      می توان برق پیروزی را درچشمانشان دید وتاسف خورد که چه ساده ایشان با توسل به حربه هایی تکراری که همگان هم به کارگیری چنین روش هایی را مذموم و نخ نما می دانستند ، به پیروزی زود هنگامی که همانا یاس و دل سردی مردم ازتلاش برای احقاق حقوق خویش وتعیین سرنوشت خودشان است رسیدند.

هنوزازحرکت اصلاحی مردم شش سالی بیشتر نگذشته است. به واقع بسته شدن چند روزنامه و زندانی کردن چندین تن ازفعالین واندیشمندان جنبش و یا مقامت در برابرحقوق اولیه ی مردم و نهادهای انتخابی درازای آن چه می باید برای یک اصلاحات همه جانبه واصیل وزیربنایی پرداخت ، هیچ است.

نه ، هنوز برای این که دست ها را به نشانه ی تسلیم بالا بریم بسیار زود است .

پیش درآمد

با سلام به همه ی بازدیدکنندگان گرامی

به رسم معمول باید مقدمه ای و یا شرحی کوتاه بر نوع نوشته ها و مقولاتی که قصد پرداختن به آنها را در صفحه ی پیش رو دارم بنویسم . اما از این کار به سرعت منصرف شدم .چون بسته به حس و حال و بنا به مقتضییات ممکن است از هر دری سخن به میان آید و اصلا دوست ندارم در یک چارچوب از پیش تعیین شده چیزی بنو یسم .
ونیز باید اضافه کنم که . هر چند خود بیش و پیش از هر کس دیگر نیک می دانم  مطالبی که ارایه خواهد شد درحضور نویسندگان برجسته و مطالب پر مایه ای که در سایر وب لاگ های دیگر می خوانید و هم چنین وجود ذی جود خوانندگان فرهیخته ای چون شما .
 ارسال زیره به کرمان تلقی خواهد شد ! اما امید دارم با همه ی معایب و خامی شروع کار با راهنمایی ها ونظرات شما و نیز ممارست خودم به نقطه ی مطلوبی برسم.