تولدت مبارک

از  دفتر  عمر  گشودم  فالی                 ناگاه  ز  سوز  سینه  صاحب  حالی 

گفتا که خوش آن کسی که اندر بر او     یاری است چو ماهی و شبی چون سالی

مجید جان سلام ؛

راستش، برسرآن بودم که، یه مطلبی درست و حسابی  

و متناسب با

قصدم -که همون تبریک تولدت بود- بنویسم . مثلا یه چیزی به

نام "در ستایش زندگی" و یا متنی در همین مایه ها ، که خب نشد ویا

به عبارتی، نتونستم ،چون حتما خودت بهتر می دونی، چیزی که از

درون نجوشه ، خیلی مزخرف و چرند از آب در میاد و بر دل که نمی نشینه

هیچ ، اسباب  زحمت هم می شه ! از طرف دیگه، هوای حوصله از خودش

ابری بود ،‌ که این اتفاقات وحوادث بم هم مزید بر علت شد و خلاصه طبق

معمول همه چیز به هم ریخت !

از همه مهم تر این که اصلا تو از مطالب طولانی و وقت گیرکه خوشت نمیاد!

پس مناسب دیدم که چندتا از رباعیات حکیم عمر خیام رو که همه ی

گفتنی ها رو یک جا و به زیباترین شکل ممکن بیان کرده با هم در چنین روزی

مرور کنیم ،‌ باشد که مقبول افتد .  و باز هم زاد روزت را شادباش می گویم.

ما لعبتگانیم  و  فلک  لعبت باز        از روی حقیقی نه از روی مجاز

بازیچه همی کنیم برنطع وجود     رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

از  آمدنم  نبود گردون  را  سود       وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود    کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

چون آب به جویبار و چون باد به دشت    روز دگر از عمرمن وتو بگذشت

تا من باشم غم دو روزه نخورم    روزی که نیامده است و روزی که گذشت

آورد به اضطرارم اول به وجود       جز حیرتم از حیات چیزی نفزود

رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود     زین آمدن و بودن و رفتن مقصود

   

نظرات 1 + ارسال نظر
مجید دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:40 ب.ظ

بهرام جان سلام
خوش به حال خودم که چنین دوستانی دارم!
اونقدر برام سورپریز بود که حافظم پاک شد و شعری به خاطر نمی یارم که برات بنویسم.
شاید بهترین کادوی تولدی که گرفتم همین بود. از لطف و مرحمتت بی نهایت ممنونم. از خوانندگان محترم وبلاگ هم عذر می خوام که این مطلب خصوصی، به لطف بی شائبه بهرام خان (از صمیمی ترین دوستانم) در این محل عمومی درج شد!
دوست عزیز بازهم از این مرحمتت سپاسگزارم!
مجید - ۸/۱۰/۸۲

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد