شعر!!!

 

چندی پیش مجموعه ی شعری تحت عنوان "عکس های
منتشرنشده" اثر "محمدآزرم" به دستم رسید. چون کتاب
عنوان شعر را به یدک می کشید لاجرم چند بارآن را در
حال و هوا وفضاهای متفاوت خواندم ، اما دریغ از ذره ای
احساس که توسط این اشعار برانگیخته شود ! از پیش نیز
آشنایی ذهنی با "شعرمتفاوط" داشتم اما نه به طور جدی ،
کم کم داشتم از خودم نا امید می شدم که به بر حسب
تصادف به دو مقاله ی منتشر شده در روزنامه ی "شرق"
تحت عناوین "شعر متفاوط بیانیه ندارد" و "پیش به سوی
رادیکالیته ی شعر نیما " بار دیگر نوشته ی محمدآزرم
برخوردم. هر کدام را چند بار با کنجکاوی هر چه تمام تر
خواندم ، ولی گویی هر چه بیش تر می خواندم کمتر
می فهمیدم ! اگر مطالب یاد شده در یکی از روزنامه های
رسمی کشور چاپ نشده بود ، بدون شک فکر می کردم
که مشغول خواندن ترجمه ی یک متن سنگین فلسفی هستم
که مثلا توسط یک دانشجوی سال اول مترجمی زبان به فارسی
 برگردانده شده و هنوز فرصت ویراستاری آن را نیز به دست
 نیاورده است !

مطمئن شدم که یک جای کار می لنگد ! یا من و تمام کسانی
که چون من فکر می کنند تا به امروز در تعریف مقوله ی "شعر"
و "شاعری" ویا مفهوم کلی تری هم چون "هنر" در خطا بوده ایم
و خود غلط بوده آن چه تا کنون انگاشته ایم و یا دنیای جدیدی
که آقایان شاعر متفاوط ! به وسیله ی ایجاد فضاهای جدید زبانی
- البته به گفته ی خودشان - ترسیم کرده اند ، چنان ناموفق بوده
که این گونه واژگان وجملات فارسی در نزد خواننده ی فارسی
زبان نا مانوس و بیگانه جلوه می نمایند !

به هر روی بد ندیدم پیش از آن که وارد مباحث کلی تری در
این زمینه ، یعنی تعریف شعر شوم با آوردن یک نمونه از شعرهای
مجموعه ی یاد شده ، نظر دوستان را نیزدر این مورد جویا شوم و
اگر فرصتی بود در مجال بعدی مبسوط تر به آن بپردازم .

قطعه ای که در پشت جلد نیز نقش بسته است :

بگرد

شایدهم بین عکس ها این عکس باشد

آفتابگردان آفتاب را گرداند.  

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد